فراتر از کلاس دانشگاه؛گزارش درباره اولین دوره «کارگاه های متمرکز تئاتر» مکتب تهران
دسامبر 24, 2023واکنش به جهان میان مایه و معناباخته؛ درباره «لاموزيكا سوم» تجربه تازه کارگردانی جلال تهرانی
دسامبر 25, 2023![مخزن ۱۳۹۰](https://tehranschool.ir/wp-content/uploads/2023/11/The_Tank-1390-Photo-05-JPG-1-1200x851.jpg)
دهه اخیر – دهه ۸۰ – شاید بتوان گفت که مقطع خاصی از حرکت فرهنگی در جامعه ایرانی بوده است. نسلی برآمده که ژورنالیسم فرهنگی را رها کرده و جویای جامعیت فرهنگی – نه گم شدن در جهانی شدن – است. این بازیافت جامعیت ،فرهنگی، چه در حوزه مباحث بینامتنی و چه در حوزه بینافرهنگی به رهیافتهایی زبان یافته در نقد و هنر به خاصه رسیده که راه میبرد که هنر – اندیشه شکل گیرد که هرچند با مخالفت دور زدن، تحقیر، تنگ کردن ،میدان، مواجه بوده، اما به دلیل کاربرد هوش به جای عقلانیت پیشین، این راهبرد، گرچه به افت وخیز راهی در از آهنگ را پیش گرفته، که جامعه فرهنگی را از تک بعدی بودن، از محلی و بومی بودن به سوی چند بعدی شدن و توسعه پایدار خلاقیت و در نتیجه سهم داشتن در جهان فرهنگ و تاریخ فرهنگ دیگر بار خواهد رساند.
این را البته به جز در سینما که حدیث دیگری است در موسیقی در نقاشی در شعر و در روایت ادبی، در نمایش – نمی گویم هنوز تئاتر – میتوان دید.
اما تئاتر در این دهه به دلیل همه محذورات – بعد از سه دهه توجیه گری های سیاسی – اجتماعی – به نوعی به سمت فرمالیسم کنایی رفته، که خود به ناگزیر فرمهای جدیدی میطلبد تا کنایه را به ساختار بدل کند وگرنه نه کنایه که طعنه خواهد بود؛ و چه بسیار است این روزها آثار طعنه گر و طعنه گو که با ظاهر نقد چه در نوشتار و چه در صحنه پردازیهای به اصطلاح طناز میکوشد تا جایگزین حرکت واقعی نقد – خلاقیت شود و با ژورنالیسم صحنه ای نوعی شبه تئاتر فرمالیستیک را به جای خلق ،تئاتر بازنمایی کند. بگذریم از اینکه این امر در نظام اجتماعی نه ایران که بل جهان امروز، به نظر طبیعی می نماید.
آنچه در این میان میتواند چشمگیر باشد، استقامت نسلی است که از خواستن به خودآگاهی رسیده و از عقلانیت مجامله گر به هوش کاربردی تئاتر ،امروز با نظری به رهیافتهای تئاتر مدرن امروز جهان و با بازنگری به تئاتر پیشرو دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ واضح ،بگویم به آنچه در کارگاه نمایش تجربه شد اکنون جرقه های خوابگردانه یک حرکت به سوی تئاتر ملی جهانی را از خود باز می تابد. – می گویم ملی جهانی نه ملی – محلی که همواره به حساب ملی بودن، ما را به محلی بودن و جهان سومی – جنوب – بودن خلاصه کرده اند.
این حرکت را – به قدر آنچه دیده ام نه جامع – در کارهای عاطفه تهرانی در کارهای یعقوبی – کیخایی، در کار کمالی مقدم – بزرگمهر، در کار اخیر قطب الدین صادقی – پیکره های بازیافته – و نیز اکنون در کار جلال تهرانی می توان دید.
و این دیدن از برای من که گوشه گرفته ام از هر آنچه هست و از تئاتر روحوضی – سیاسی اشباع شده – و سینما هم – نفسی است به آنکه ملتی زاده میشود که مردم بودن تئاتر ملت نیست.
در کارهای آقای تهرانی خاصه میشود گفت جوهری از کلام دراماتیک – که در تئاتر نویسی ما عاطل مانده و با ادبی نویسی نوشتاری خلط شده – نمود می یابد که آهنگ ریتم و بازخوانی یا بازگویی دوریافته گزاره ها و کلمات و صداها، در نحو تمجمج، تکرار ریتمیک به ظاهر روانپریش کلمات و اسماء ساختار یافته این تئاتر به جای کنایی بودن صرف – نه که نباشد – به نفوذ روان شناختی کاراکترها میرسد و چه ،دور، که به استریندبرگ نظر می کند بازیافت روان شناختی کاراکترها نیز مدتهاست که از تئاتر ما به دلیل سیاسی – کنایی شدن معطل بود و اکنون در ذات درامای دیالوگها نه در نمایش صحنه ای فقط آهنگ یافته و اجازه میدهد که روان – ناخود، در صحنه حضور یابد و احیانا جامعه را با روانپریشی مواج خود مواجه کند.
اگر این تئاتر از نوعی تیپ سازی سنت یافته رها شود – گرچه تیپ – کاراکتر ، نه در یک نفر که در چند شخصیت و تقابل صوری تیپها و کاراکترها میتواند ساختار چند بعدی دراماتیک ایجاد کند. به نحوی که در کارهای بکت که اما بکت تیپ خلق میکند، نه اینکه شکلی از میمسیس عرضه کند و بگذریم – و به کشف کاراکترهای درون اجتماعی و ساختار کاراکتریستیک اجتماعی برسد. البته فقط به لحاظ موضوعی، که درون بازی – کلام چند وجهی خود اما مخزن به نگاهی چند پاره، به جای چند بعدی بدل میشود، که راه میبرد به تجربه چند بعدی شدن و نیز حتی پلی فونی کاراکتریستیک – نمایشی. چنانکه حضور زنان در این نمایش موتیف گرافیک – تصویری است که در ترکیب با جریان سیال – منقطع کلام – بازی امر نمایشی را در کنار امر دراما قرار میدهد و نمایش میدهد که می توانست اما درونی تر شود؛ که شجاعت این ترکیب منقطع خود میتواند ساختاری را پیشنهاد کند که به تجربیات بعدی بینجامد.
این همه اما، حدیث مبارکی است. اگر هراس آن نباشد که مخاطب محترم میباید که حتما بفهمد ماجرا چیست ماجرا نه نخ ،روایت که میتواند خود روایت باشد. چرا روایت – بازیگر – کلام اصل ماجرا نیست که در این تئاتر، لحظات درست روایت – نمایش حضور می یافت و گم میشد و سرانجام به حضور ماجرا ختم شد که می توانست و هنوز میتواند به قدرت، به روایت و ایهام روایتی از بودن و نبودن ختم شود باری که اما مبارک است هر آنچه بر صحنه میتواند قداست حضور هستی چند پاره شده انسان امروز را حاضر کند.
یادداشت «محمدرضا اصلانی» درباره نمایش مخزن، اجرای سال ۱۳۹۰
روزنامه شرق، شانزدهم اسفند ۱۳۹۰