«رقص» را حذف کردیم؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان تک سلولیها
ژانویه 24, 2024ماجراجو هستم؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان «دو دلقک و نصفی»
فوریه 5, 2024پاسخهای جلال تهرانی به سوالات مجله همشهری جوان درباره ی تئاتر «دو دلقک و نصفی» اجرای سال ۱۳۹۳
![](https://tehranschool.ir/wp-content/uploads/2023/11/Two_Clowns_And_A_Half-1393-photo-06-.jpg)
غیر از تئاتر «سیندرلا» که چندتایی بازیگر با سابقه یا شناخته شده داشت شما در اغلب اجراهایتان میل دارید با جوان ها کار کنید چه چیزی در جوانها میبینید که شما را جذب میکند؟ میل به تجربه و نوجویی فهم و ادراک متفاوت از هنر نمایش با این که به واسطه ی سن و تجربه ی کمتر راحت تر می توانید ایده هایتان را با کمک آنها پیاده و اجرایی کنید؟
در این کارنامه ی مختصر که من دارم تقریباً همه جور بازیگر وجود داشته است و من به همکاری با همه ی ایشان افتخار میکنم تا به امروز با بازیگری کار نکرده ام که تن به نوجویی و تجربه گری ندهد و همه ی توانایی هایش را با من به اشتراک نگذارد طبعاً این ماجرا نسبی هم هست. شاید جسورترین بازیگری که تا به امروز افتخار همکاری با او را داشته ام سرکار خانم گلاب آدینه بوده است. پانته آ بهرام در «هی مرد گنده… در اوج شهرت و محبوبیتش بود اما در جسارت و نوجویی با به پای همه ی گروه که متوسط سرشان بیست و دو سه سال بوده دویده است. چه بسا در میانه ی اجرا از ایشان جلو هم زده است. بهنوش طباطبایی یکی از باهوشترین بازیگرانی بوده که من روی صحنه دیده ام. بهزاد عبدی به عنوان یک آهنگساز حرفه ای در کار بازیگری برای خودش پدیده ای محسوب میشود. او ده روز پیش از اجرا به گروه «سیندرلا» پیوست. بدون هیچ سابقه ی جدی در بازیگری در آن میان سه روز هم برای وضع حمل همسرش به اوکراین رفت و برگشت طی یک هفته متن به آن سختی را حفظ کرد. آهنگ و رنگ صدایش را تغییر داد راه رفتنش را عوض کرد دو نقش سخت را با به پای دیگران تا اجرای آخر راه برد. جوان و ناشناخته هم نبود همین حالا مجید آقاکریمی، محمد صادق ملکی آرش فلاحت پیشه و سایر بازیگرانی که از جوانی شان با من کار کرده اند با این که حالا یا به سن گذاشته اند. جسارت تجربه ی تازه را دارند چه بسا از آن استقبال هم بکنند اما تجربه برای من از همین جاها شروع میشود. یعنی که یک بخش این تجربه همکاری با انواع بازیگر است همکاری با یک تیم ثابت طی چند سال هم برای خودش تجربه ای ست که من خوشبختانه این امکان را هم داشته ام ضمن این که بازیگر برای پیاده کردن ایده های کارگردان به یک پروژه نمیپیوندد. تئاتر کاری جمعی است که ایده های همه ی یک گروه در ما حصل آن دخالت دارد که این هم البته امری نسبی ست. ممکن است ایده های کارگردان بیشتر یا کم تر از یک بازیگر با طراح باشد. این هم بسته به نوع پروژه فرق میکند. خب من پیش از شروع هر پروژه به انواع انتخابهای مربوط به آن فکر میکنم برآیند انواع بردارهای مربوط به این انتخاب ها را محاسبه و بررسی میکنم در نهایت سعی میکنم انتخابهایی متناسب با نوع تجربه را انجام دهم. تازه موافقم.
از آن جا که تئاتر مورد علاقه ی من نیازمند تمرکز بالا و انگیزه ی فراوان و انرژی مستمر است. درصد بیش تری از کارهایم با جوانهای کم سن و سال و نوجو انجام شده است. در این میان شایستگی و لیاقت هم البته مسئله ی مهمی است. خب اگر یک بازیگر کارکشته هم در بزنگاه شروع یک پروژه وقت و انگیزه ی کافی برای این نوع تمرکز داشته باشد. بدیهی است که من با کمال میل به دعوت از او هم فکر می کنم. قبلاً هم این کار را کرده ام.
2 به نظر میرسد که تا چند سال قبل مثلا یک دهه پیش تئاتر هنر فرهیخته تری بود؛ مخاطب کمتر اما وفاداری داشت که برای دیدن یک تجربه ی تازه ی هنری به سالن نمایش می آمد. کارگردان ها هم چندان در بند اسم و شهرت بازیگرانی که با آنها کار میکردند نبودند اما حالا انگار با تولد و رشد تئاتر خصوصی جریان اصلی این هنر به سمتی میرود که تئاتری ها مجبور هستند برای در آوردن هزینه های اجرا به استفاده از ستاره ها رو بیاورند یا در فرمهای اجرا با نوشتن و انتخاب متنهای خود محافظه کار و عامه پسندتر شوند تا مخاطب بیشتری هرچند گذری جذب کنند. عقیده ی شما با این جریان چیست؟ با آن موافقید؟ به نظرتان در وضعیت فعلی اگر تئاتر نخواهد به این اجبارها تن بدهد. چگونه می تواند از پس مخارجش بربیاید و خصوصی هم بماند؟
جذب مخاطب تئاتر به کمک ستاره ها چند سالی کار کرد. الان دیگر کار نمیکند. کاش می کرد. هر انتخابی که مردم را به تئاتر بکشد انتخاب محتر میست منتها حواسمان باشد که واژه ی تئاتر تعاریف خودش را دارد. یعنی که قرار نیست با حضور یک ستاره تئاتر به چیز دیگری تبدیل بشود. خیلی از این تئاترهای ستاره دار در ایران و جاهای دیگر کارهای آبرومندی بوده اند. مخاطب زیاد هم داشته اند. این که ایرادی ندارد. همه ی تئاترهای پرفروش ستاره دار نیستند و همه ی تئاترهای ستاره دار مبتذل نیستند. همه ی تئاترهای بی ستاره هم فرهیخته نیستند اما این روزها ستاره ها هم نمیتوانند یک کار ضعیف را نجات دهند. حضور ستاره ها در بهترین حالت یک هفته ی اول هر تئاتری را تضمین می کند. باقی هفته ها را باید کیفیت تئاتر تضمین کند. این قاعده استثنا هم دارد. انگشت شمار ستاره ای که مصرف نشده هنوز هم هست مثل علی پروین علی دایی علی کریمی یا آقای فردوسی پور اینها هم یک بار وقت دارند که یکی دو ماه سالن را پر کنند. این از سکه افتادن ستارگی اصلاً خوشایند نیست. این یک آسیب جدی برای فرهنگ است. فقط هم مربوط به ایران نیست بحث زیاد میطلبد و اتفاقا چند سالی هست که ذهن من را به خودش مشغول کرده وجهی از «دراکولا» که سالها قبل نوشته ام به همین پرسش در حوزه ی اسطوره های انسانی پرداخته است. دوره ی عامه پسندی هم دیگر گذشته است؛ الان همه چیز عوامانه شده است. یا میشود عامه پسندی یعنی که عوام نباشی و خودت را در سطح عوام عرضه کنی. الان همه خودشان عوامند
لازم نیست کسی برای جذب مخاطب تغییر سطح بدهد. خودش باشد کافیست که مخاطبش جذب شود. وقتی رسانه به جای هنر بنشیند این طوری میشود وقتی همه رسانه ی شخصی خودشان را در اختیار دارند. یک نهضت عمومی راه می افتد که همه رسانه را به جای هنر به یکدیگر قالب کنند. الان کیم کارداشیان به اندازه ی جنیفر لوپز مخاطب دارد نه میخواند نه میرقصد نه بازیگری می کند. یعنی که عهد مقایسه ی کیفیت جنیفر لویز با مریل استریپ هم دیگر گذشته است. اوضاع خراب تر از این حرف هاست. هنرمند با بی هنر مسابقه میدهد و عقب هم میافتد بیهنر خودش را هنرمند جا می زند و بی آن که با پرسشی مواجه شود با انبوهی لایک مواجه میشود. متأسفانه این جا هم جلوی هر اتفاقی به سرعت یک صف طولانی درست میشود. کسی هم از نفر جلویی نمی پرسد که سر صف چه خبر است. هر صفی که درست میشود حتماً منافعی دارد و نقداً در آن جا میگیرند تئاتر دولتی هم یعنی مقداری پول که نه به تساوی و نه به عدالت بین افرادی که توی صف هستند تقسیم میشود که تئاتر کار کنند. آیا این به تنهایی کیفیت تئاتر را تضمین میکند؟ کم نمایش بیمایه دیده ایم از کارگردانانی که خود را به دولت بسته اند؟ واژه ی نمایش را به عمد در این باره ها به کار میبرم هر چه بی مایه تر بوده اند پول های بیش تری گرفته اند. اطمینان دارم اگر آمار دقیقی در اختیارمان باشد این ادعا به سادگی اثبات می شود. بودجه های چند صد میلیونی برای نمایشهای مناسبتی چاله های بیشمار برای تئاترهای مستقل که پول برایشان اولویت نبوده است. اینها بیماریهای تئاتر دولتی ست همواره بخشی از بودجه ی سالانه ی تئاتر صرف جشنواره ها میشده است. بخش عمده ای صرف نمایشهای سفارشی بخشی هم صرف دیوانسالاری و بروکراسی اغلب تئاتری ها هم به سرعت یاد میگیرند که چگونه پشت در اتاق رئیس صف بکشند تا از این نمد کلاهی برای خود دست و پا کنند. یعنی که همه ی اینها هیچ ربطی به کیفیت تئاتر ندارد آن که عوام فریب است در تئاتر دولتی هم عوام فریب بوده است فقط فراموش نکنید که در این روزگار او خودش هم عوام است شرافتی ندارد نسبت به هیچ کس در هیچ کجا تئاتر یعنی یک یا چند تئاتری به علاوه ی عده ای مخاطب که در یک بازه ی زمانی به طول یک عمر با هم رشد می کنند. من به خاطر درک همین موضوع از سالها قبل قید هر گونه تئاتر توریستی و جشنواره ای را برای همیشه زده ام. سال هاست که اجرا در هیچ فستیوال خارجی یا داخلی وسوسه ام نمیکند مخاطبانی دارم که خیلی زیاد نیستند اما از نفرتیتی تا به امروز اکثر آثارم را دیده اند. گاهی بیش از یک بار گاهی بیش از ده بار ما با هم رشد میکنیم در مولوی همیشه ورشکسته اجرا کنم یا در تئاتر شهر یا ایرانشهر، آنها هستند. آنها میدانند که من همه ی تلاشم را میکنم من هم میدانم که آنها هستند. ما به هم عادت کرده ایم و این مرا دلگرم میکند. همه ی اینها یعنی که تئاتر من ممکن است خرج من را در نیاورد اما خرج خودش را در می آورد با ستاره یا بی ستاره برایم فرقی نمیکند برای مخاطبانم هم فرقی نمی کند. ابتذال جاری در تئاتر امروز ما ریشه هایی عمیق تر از دولتی بودن یا دولتی نبودنش دارد. این روزها حتا تئاترهای به ظاهر جدی ما هم مبتذل است چون با انگیزه هایی غیر از تئاتر به صحنه می رود.
پول کجاست؟ شهرت کجاست؟ سفر خارجی کجاست؟ تئاتر هم همان جاست. پول دولتی تئاترهای مناسبتی میسازد پول مردم تئاترهای مجلسی پول خارجی ها تئاترهای کم محتوای پرمدعا. تئاتر ده سال پیش هم تئاتر فرهیخته تری نبوده است. تئاتر ده سال قبل ترش و ده سال قبل ترش هم تئاتر فرهیخته تری نبوده است. همواره فرهیختگی تعاریف دیگری داشته است. الان جرئت دارید به یکی از همینها که مثال زدید بگویید که فرهیخته نیست بگویید خانم یا آقا شما فرهیخته نیستید! واقعاً جرئتش را دارید؟ تصور کنید آن چه همیشه هنرمندان این مرز و بوم را از ابتدال رهانیده ادعا بوده است. شما هر چه میخواهی باش فقط ادعا کن که چیز دیگری هستی همه میپذیرند خودت بیش تر از همه امیدوارم نقض غرض نشده باشد.
3 شما در کارهایتان نه تنها – به قول معروف به مخاطب باج نمیدهید به این معنا که سعی نمی کنید با تمهیداتی تماشاگرپسند مثل استفاده از ستاره های تلویزیون و سینما ساز و آواز شوخی های خارج از عرف با متنهای با ارجاعات آشکار و فراوان به مسائل روزمره ی سیاسی و اجتماعی به هر ترتیبی سالن را پر کنید بلکه در اغلب آنها سراغ فرمهایی تازه و گاه نا آشنا می روید (مثل شکست زمانی در همین اجرای آخرتان که شاید مخاطب عام تر را از نمایش شما دور کند. با توجه به فضایی که در سوال بیش بخشی از آن را توصیف کردیم و طبیعتا خودتان بیشتر در جریان جزئیاتش هستید. چطور پای اعتقادتان به روش کاری که انجام میدهید ایستاده اید؟
عقیده مربوط به زندگی شخصی آدم هاست ربطی به تئاتر ندارد در تئاتر همه چیز نظر است. هیچ چیز عقیده نیست. شرط پویایی اش هم این است که عقیده مند یا عقده مند نباشد. من در تئاتر پای عقایدم نمی ایستم پای پرسشهایم می ایستم پرسشهایم را با مخاطب به اشتراک میگذارم با هم به پرسش ها می پردازیم تلاش میکنیم پاسخشان را بیابیم بخش عمده ای از جذابیت تئاتر در همین مناسبات است. تجربه ی شخصی در این سالها به من اثبات کرده است که مخاطب خاص الزاماً یک فرد تحصیل کرده ای روشنفکر تئاتر دیده ی صاحب نظر نیست مخاطب من کسیست که میتواند داوری و پیش داوری هایش را بیرون از سالن اجرا جا بگذارد و به تماشای یک اجرای تازه بنشیند از هر صنفی که باشد فرقی نمی کند. بدیهی ست که هر پرسش تازه ساختمان تازه ای میطلبد ساختمان تازه کار را متفاوت می کند. من همواره امیدوارم که در این تفاوت بداعت و تازگی هم باشد. اگر از این منظر نگاه کنید. این مسئله هم که هر کار تازه باید از کار قبلی الزاماً قوی تر باشد محلی از اعراب نخواهد داشت کارها با هم متفاوت میشوند. قوی تر یا ضعیف تر نمیشود واژگانی مثل بهتر یا بهترین در هنر کاربرد ندارند. هر کار پروژه ی مستقلی است که تنها میتواند با خودش قیاس شود نه حتا با کارهای دیگر مؤلفش
4 دو دلقک و نصفی حرف مهمی در نقد قدرت و ارتباط بالا دستیها پایین دستی ها می زند که می توانست گل درشت شود و به ورطه شعار و بیانیه صادر کردن بیفتد اما شما با ترفندهایی از جمله جابه جایی دکور که فرمی کم و بیش سینمایی به اثرتان داده و فضایی شبیه تغییر قاب بندی های دوربین ایجاد کرده یا به هم ریختگی زمانی روایت و سیال کردنش یا بازیهای عمدا اغراق شده و کاریکاتوری در اجرا، جلوی این تهدید را گرفتید و کار را از این فضای شعاری دور کردید خودتان به صریح بودن درون مایه ی نمایشتان آگاه بودید و از این تمهیدها برای کم کردن این و جهش استفاده کردید با دلیل دیگری داشت؟ میتوانید کمی درباره جزئیات هر کدام از این ایده ها توضیح دهید؟ غیر از آن فکر می کنید می توان هر مضمون تکراری و شعاری شده را با ایده های هنری و خلاقانه به شکلی تازه مطرح کرد؟
چنان چه به ابتدایی ترین تئاترهای به جا مانده از یونان باستان و به ابتدایی ترین تعاریف تئاتر رجوع کنید متوجه میشوید که عمده ی تئاترها در طول تاریخ به مناسبات قدرت پرداخته اند. واژگانی مثل پروتاگونیست و آنتاگونیست ریشه در جنگ قدرت دارند. همواره دعوا بر سر یک چیزی هست و همواره آن که قوی تر است پیروز میدان است و ضعیف قربانی میشود گاهی این جنگ قدرت در سطح خوانواده است. گاهی در سطح یک محله گاهی در سطح یک شهر یا کشور با کل جهان در اکثر تئاترهای معتبری که میشناسیم هسته ی اولیه ی کنش را جنگ قدرت ساخته است. همه ی این نهادهای اجتماعی هم قابل تعمیم به یکدیگر هستند میشود مناسبات درون یک خانواده را به یک سرزمین نسبت داد یا به کل جهان اما من خیلی علاقه ای به تحلیل نماد گرایانه ندارم مسئله ی من همیشه مسئله ی انسان در هستی ست. به چیز دیگری فکر نمی کنم. این تئاتر هم هم تماماً تماماً . در یک کارخانه می گذرد. اگر به ورطه ی شعار نمی افتد برای این است که من این کارخانه را نماد یک نهاد دیگری ندانسته ام. شاید به همین خاطر است که شما امکان تعمیم دادن آن به انواع نهادهای دیگر را پیدا می کنید.
5 وضعیت تئاتر امروز کشور را چطور ارزیابی میکنید؟ به نظرتان چقدر میتوان به چشم انداز آینده اش امیدوار بود؟
وضعیت تئاتر امروز کشور مثل وضعیت تئاتر در همه ی این سالهاست کماکان اهالی قدرت تئاتر را تحمل میکنند چون وجود دارد و چون طرفدار دارد و برای این که هر مملکتی که داعیه ی آزادی دارد یک اداره ی تئاتر هم دارد بالاخره کسی تئاتر را به دلیل این که برای توسعه ی اخلاقی فرهنگی ایدئولوژیک اجتماعی، اقتصادی سیاسی بهداشتی نظامی و انتظامی یک جامعه مفید است حمایت نمی کند و کسی اصلاً تئاتر را مفید نمیداند برای همین اصلاً برنامه ای برای توسعه ی تئاتر وجود ندارد.
همه ی برنامه ها برای راضی کردن اهالی تئاتر است. برای این که صدایشان در نیاید. برای این که یک تئاتری هم باشد و یک جشنواره ی بین المللی هم باشد و خارجی ها هم ببینند که ما تئاتر هم داریم. زیل ترها هم این را بلدند و گاهیپاسخهای جلال تهرانی به سوالات مجله همشهری جوان درباره ی تئاتر «دو دلقک و نصفی» اجرای سال 1393 سر و صدایی هم میکنند و پول و امتیازی هم می گیرند. عده ای هم خود را به دیوانسالاری بسته اند و با کارمندی و بازبینی و دبیری و داوری و غیره یک لقمه نان حلال نفتی سر سفره می برند. چشم انداز همه چیز هم همیشه با امیدواری همراه است. ما همواره در انتظار نسلی هستیم که همه ی نسل های گذشته را له کند اما هر نسل تازه ای که از راه میرسد از نسل قبلی مبتذل تر و شیادتر است. با همه ی این احوال در هر نسلی اقلیتی هم وجود دارد. من به این اقلیت ها در نسل های گذشته و امروز افتخار میکنم و به قدرت این اقلیتها در نسل های آینده امیدوارم.