گريه و خنده تماشاگر را در سالن نمیخواستم؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان تئاتر «فصل شکار بادبادکها»
مارس 9, 2024ماجراجو هستم؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان «دو دلقک و نصفی»
مارس 9, 2024بهاء الدين مرشدی- جلال تهرانی این روزها نمایش دو دلقک و نصفی را روی صحنه دارد. نمایشی که خودش آن را نوشته و با بچه های مکتب تهران آن را به روی صحنه برده است. او این بار به سراغ بازیگران شناخته شده نرفته و سالن استاد ناظرزاده کرمانی در تماشاخانه ایرانشهر را که تاکنون متکی به بازیگرهای چهره بوده رنگ و رویی دیگر داده است. با این همه نقدهای مثبتی روی کار جلال تهرانی شده است اما بسیاری هنوز خاطره کارهای گذشته او را در ذهن شان دارند و دلشان میخواهد جلال تهرانی به نمایشهایی چون «مخزن» یا تک سلولی ها بازگردد. برای همین است که چنین انتقادهایی را در این گفت و گو با او مطرح کرده ایم و او هم دلایل خودش را دارد. این روزها این نمایش تمدید شده است و علاقه مندان او همچنان میتوانند به دیدن دو دلقک و نصفی بروند. نمایشی که فضایی توامان ایرانی و غیر ایرانی دارد. او در مفهومی که به کار برده است فضایی غیر ایرانی را خلق کرده اما شرایط روز جامعه ایران را نیز در آن به کار برده است. برای همین است که مخاطبی که پای نمایش او مینشیند با آن ارتباط خوبی برقرار میکند. با این همه گذشته از انتظارهایی که مخاطبان از تهرانی دارند دو دلقک و نصفی را باید با خودش مقایسه کرد. در این اثر بازیگرانی را میبینیم که تهرانی آنها را معرفی میکند و توانسته اند در اجرای این نمایش موفق ظاهر شوند شاید پختگی لازم را در بازی آنها نبینیم اما تهرانی به خوبی میداند که دانش آموختگان مکتبش را باید وارد عرصه حرفه ای تئاتر ایران کند این نمایش هر شب ساعت 20 در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می رود.
من فکر میکنم جلال تهرانی را باید با جلال تهرانی سنجید بنابراین باید ابتدا از چیستی نگاه او پرسید. چه چیزی در نگاه تهرانی وجود دارد که او را مجبور به نوشتن و به تبع آن کارگردانی میکند؟
این پرسش مقداری کلی به نظر میرسد تئاتر شغل من است. چیستی نگاه من بعد از این مطرح می شود. ضمن اینکه نگاه فارغ از موضوع قابل ارزیابی نیست.
شما در نوشته هایتان وارد سازوکار زبانی میشوید و تکنیکهایی را برای آن خلق میکنید این مساله از کجا نشات میگیرد و به نظرتان مساله زبان در سیر نمایشنامه نویسیتان چه دستاوردهایی برایتان داشته است؟
همه آنچه از تاریخ تئاتر برای ما مانده است در زبان مانده است. در تئاتر معاصر زبان تئاتر به گفت و گوی کلامی ختم نمی شود، اما کماکان گفت و گو مبنای رابطه است. دیالکتیک یعنی گفت و گو ممکن است امروزه این گفت و گو با بدن یا ابزار ارتباطی دیگر هم میسر شود. اما برای من همواره زبان مهم ترین سدی است که باید از آن عبور کنم. به عبارتی هنوز نتوانسته ام سد زبان را بشکنم شاید به همین خاطر تا به امروز سراغ ابزار ارتباطی دیگر نرفته ام اول باید این مساله را شفاف کنم فعلا گرفتار زبانم تا بعد چه پیش آید.
در نمایش دو دلقک و نصفی سکون و حرکت توامان داریم اما آنچه به چشم می آید بیشتر سکون در نحوه چیدمان اجر است این تناقض در ساختار اثر چطور شکل گرفته است؟
سکون در تئاترهای من از ابتدایی ترین قراردادهای اجرایی شروع شده است. یعنی حرکتی را که به کمال آن مطمئن نیستیم انجام ندهیم برای من سکون ایده آل نیست سکون در آثار من نتیجه همان قرارداد اولیه است.
بعضی ها معتقدند در تئاتر شما کارگردانی جلوه بیشتری دارد و بازیگر در این میان آزادی عمل چندانی ندارد. آیا این نوع نگاه در ذهنیت کارگردانی جلال تهرانی وجود دارد؟ شیوه کاری شما با بازیگر در این مسیر چگونه است؟
دیشب خانم منیژه محامدی به دیدن این اجرا آمده بود ایشان بعد از اجرا میگفت کماکان متن از کارگردانی جلوتر است. سعید عقیقی در یادداشتی نوشته است که کارگردانی از متن جلو زده است. بعضی ها به شما گفته اند که کارگردانی از بازیگری جلوه بیشتری دارد همه این نظرات محترم است. تئاتر برای من یک مجموعه است. شما می توانید این تئاتر را بدون بازیگر تصور کنید؟ من هم همین جا به شما اطمینان میدهم که با بازیگران دیگر این اجرا قطعا چیز دیگری میشد نه الزاما بهتر یا بدتر چیز دیگری متفاوت با این تئاتری که الان روی صحنه است. ذهنهایی که میتوانند در یک اجرا به سادگی این عناصر را از هم تفکیک کنند. جسارتا ذهنهای تئاتری نیستند. از زاویه ای غیر از تئاتر به تئاتر نگاه میکنند هم خانم محامدی هم آقای عقیقی هم بعضی ها که شما گفتید؛ حتما افراد صاحب نظر و متخصصی هستند. نظرشان هم فراوان برای من محترم و مغتنم است. همین که تئاتر را میبینند و درباره اش حرف میزنند بسیار رفتار شریف و فرهیخته ای است. همین روزها من مواجهم با انبوهی از اهالی تئاتر که این تئاتر را ندیده درباره اش حرف میزنند بهتر بگویم ولنگاری میکنند. به دیدن این تئاتر نمی آیند و من هنوز نفهمیده ام چرا من در تئاتر سیندرلا این نوع خاله زنگی را آسیب شناسی کرده ام یا سعی کرده ام آسیب شناسی کنم. کماکان تئاتر من را مخاطبان همیشگی ام و طیف مخاطبی که از سیندرلا با تئاتر آشنا شده اند حمایت می کنند. اما ذهن مقایسه گر زیاد اشتباه میکند. اگر من هم بخواهم همین اشتباه را بکنم و این تئاتر را با تئاترهای دیگر خودم قیاس کنم باید بگویم که وسعت عمل بازیگران در این تئاتر کمتر یا بیشتر از تئاترهای قبلی ام نیست. بازیگران اجازه هر رفتاری را روی صحنه دارند. اگر رفتار اضافه نمیکنند تنها برای این است که ضرورت آن را احساس نکرده اند. این شبها منشی این اجرا دارد به زیتوی نابالغ لگد میزند. در 20 اجرای اول این کار را نمیکرد ضرورتش را احساس نمی کرد. حالا متوجه شده میتواند این کار را هم انجام دهد. خب انجام میدهد منشی است که این کار را انجام می دهد. این خیلی ربطی به کارگردان ندارد. ربط مستقیم ندارد.
در این اثر از هنرجویانتان استفاده کرده اید انگیزه تان برای استفاده از بازیگرانی که شناخته شده نبودند چه بود؟
مکتب تهران همواره به دنبال استعدادهای تازه است. این هنرجویان از شایسته ترین هنرجویان مکتب تهران بوده اند. آنها لایق این حضور هستند. حضورشان هم بر صحنه کاملا رضایتبخش است.
با توجه به اینکه شما در کارهای گذشته از بازیگران شناخته شده استفاده کرده اید میخواهم بدانم در نگاه شما به عنوان کارگردان امکانات و تواناییهایی که بازیگران تازه کار نسبت به کهنه کارها دارند چیست؟
بازیگران را بر مبنای کهنه کار بودن یا تازه کار بودن تقسیم بندی نمیکنم بازیگر یا جنم دارد یا ندارد. ما بازیگر کهنه کار بی جنم هم کم نداریم بازیگران با جنم همواره در اولین کارهایشان هم درخشیده اند مگر آنکه بدشانسی آورده باشند. من از همکاری با همه بازیگرانی که تا به امروز با ایشان کار کرده ام رضایت کامل دارم اما فراموش هم نکنید که برای یک کارگردان و سواسی مثل من رضایت کامل همواره یعنی رضایت نسبی
در نقدهایی که جسته گریخته منتشر شده میگویند جلال تهرانی نتوانسته کیفیت کارش را نسبت به کارهای گذشته حفظ کند. چقدر از این انتقادها را نتیجه قضاوت منتقدان درباره انتخاب بازیگرها می دانید؟
منتقدان تا این لحظه درباره این کار نقد منفی ننوشته اند. اگر نوشته باشند من ندیده ام حرفی هم اگر هست میان خاله زنگ ها در جریان است. فضای این روزهای تئاتر ایران حسابی مسموم است. امیدوارم این که میگویم به کسی بر نخورد. آدمهای این روزهای ما عقده خود کم داور بینی دارند عطش داوری دارند کسی آنها را به داوری نمی گیرد و به همین خاطر هر جا که زورشان برسد تحقیر شدگیهای خودشان را تسکین میدهند پیش از دیدن یک تئاتر با علم به اینکه بازیگر تازه کار دارد با پیشداوری به سراغش میآیند احکام پادشاهانه شان را از قبل آماده کرده اند. باز این ها صدبار شرف دارند به آنهایی که ندیده داوری میکنند افاضات انواع شان به گوش من هم رسیده است. دو دلقک و نصفی از هیچ یک از تئاترهای قبلی من ضعیف تر یا قوی تر نیست. اگر روزی بفهمم که میشود دو تئاتر مرا با یکدیگر قیاس کرد این حرفه را حتما کنار میگذارم و شغلم را عوض میکنم آنکه میتواند مخزن یا سیندرلا را با دو دلقک و نصفی قیاس کند یک نابغه است که من نوع نبوغش را درک نمیکنم اینها سه جهان متفاوت اند و سه استایل مختلف دارند. سه شکل متفاوت از تئاترند امیدوارم این حرفم حمل بر ادعا نشود اما من میتوانم هر سه ماه یک مخزن تولید کنم چون شگردهایش را در همان مخزن که تولید کرده ام یاد گرفته ام اما این جذابیتی برایم ندارد. این طوری من یک صنعتگر میشوم که عمرش را صرف تکرار مهارتهایش میکند من تئاتری ام تئاتر اگر برای من جذابیتی دارد برای این است که میتوانم هر بار پرسشهای تازه ای را در زمینه فرم تجربه کنم. این فرم تازه از متن شروع میشود و به اجرا ختم میشود هر پروژه تازه به اقتضای همه عناصر و عواملش از جمله بازیگر شکل می گیرد اگر این اجرای اول من بود مطمئن باشید که همه این دوستان با به به و چه چه از آن استقبال میکردند. چون در آن صورت نسبت به من احساس بغض یا حسادتی نداشتند یا عقده خود کم داور بینی شان به شکل دیگری با بنده نوازی پادشاهانه اقناع میشد. حالا این اجرای اول من نیست اما اجرای اول بازیگرانم که هست. چرا نمی توانند این را به عنوان یک آپشن یک انتخاب بپذیرند؟ حالشان بد است به خدا و من به شخصه رسالتی در قبال ایشان ندارم من کارم را میکنم و بهره لازم از کارم را نیز میبرم من از این پروژه فراوان یاد گرفته ام و رشد کرده ام هر که میخواهد در این یادگیری با من شریک شود منتش را دارم هر که بدون تئاتر من احساس بهتری دارد برایش آرزوی سعادت میکنم تئاتر من این طوری است. هر بار به شکل خودش است. همه جذابیتش هم برای من به همین است. مخاطب پروپا قرص خودش را هم دارد. این تئاتر را هم مخاطبانی که از سال ها قبل تنها به چهره می شناسمشان بیش از پنج بار دیده اند. با اینکه قیمت بلیتش کمی زیاد است. این هم برای خودش یک آپشن است. که من هنگام عقد قرارداد با ایرانشهر پذیرفته ام.
در کنار شکل اجرایی نمایشهایتان مفهوم نیز اهمیت پیدا میکند و مخاطب را با مباحث و سوالات جدی و حتی پایه ای چون من کی ام؟ یا اینجا کجاست؟ روبه رو میکند. این نمایشنامه و ایده آن از کجا شکل گرفت؟
این نمایشنامه سالها قبل 16 سال قبل با الهام از گفت وگوی شبانه فردریش دورنمات نوشته شده است. جمله اول این نمایشنامه هم همان است. چاره ای نیست بیا تو اما کنش خودش را دارد در متن دورنمات، عزرائیل آمده است که یک نویسنده را بکشد. در متن من یک کارمند اخراجی آمده است که حقش را از رئیسی که هرگز ندیده بگیرد. یا شاید به دنبال پاسخی برای پرسشهای همه دوران کاری اش است. مفاهیم مورد نظر دورنمات از همین جا شروع به تغییر میکنند اما بنیانهای آن متن کماکان در این متن حضور پررنگ دارند. مثلا وقتی که رئیس مدام پایش را روی دکمه اضطراری فشار میدهد و کسی به کمکش نمی آید کاملا منطبق بر صحنه ای از دورنمات است که نویسنده سرش را از پنجره بیرون میبرد و فریاد میکشد کمک اما در پاسخ او از هیچ کس حتی از خروسی که همیشه در این ساعت از صبح میخوانده صدایی در نمی آید این موقعیت به تنهایی آدمها دامن میزند و از این رهگذر پرسشهایی مثل من کی ام و اینجا کجاست پدید می آید آدمها احساس تنهایی و نسبت به محیطشان احساس بیگانگی میکنند.
آنچه در این اثر توجه مرا به عنوان مخاطب جلب کرد استفاده از سایه ها بود. این سایه ها چقدر در کارگردانی تان از قبل طراحی شده بود و چقدر در زمان اجرا به آن رسیدید؟ کارکرد سایه ها برای شما به عنوان کارگردان چه بود؟
سایه به عنوان کلیشه ذهنی تنهایی را تداعی میکند سایه ها عموما در تنهایی نمود دارند و تنهایی را تلقین میکنند. اما از تجربه ای جالب را برایتان بگویم سایه وقتی یکی است میتواند به عنوان همدم برای مولف مورد استفاده قرار بگیرد اما وقتی دو تا شد به تنهایی دامن میزند زیرا و هم حضور خود را تقویت میکند.
شما این اثر را در 10 روز کارگردانی کردید آیا ایده هایی داشتید که در این زمان کم نمیتوانست محقق شود و شما از آنها صرف نظر کرده باشید؟
همه ایده های این پروژه برای کارگردانی در 10 روز طراحی و اجرا شده اند. البته که من ایده آلیست هستم. اما هر ایده آلی آن گاه که به نهایت خود میرسد با واقعیت مواجه میشود همان طور که هر واقعیتی در چشم انداز خود ایده آلی دارد. بر خلاف تصور عام مرز میان ایده آل و واقعیت از مو باریک تر است. ضمن اینکه ما همیشه در همه پروژه ها ایده آل هایی داریم و به واقعیتهایی تن میدهیم ایده آلها نیز در تئاتر در لحظاتی شکل می گیرند که از مجموعه برنامه های ما بیرون زده اند به عبارتی در تئاتر ایده آل ها همه از جمله خود ما را اغلب غافلگیر می کنند. و این یعنی ما در تئاتر همواره بر پایه واقعیتها کار میکنیم بر پایه چیزهایی که با حواس پنج گانه قابل ارزیابی اند.
روزنامه فرهیختگان- ۱۳۹۳