پاسخ های جلال تهرانی به سوالات مجله همشهری جوان درباره ی تئاتر «دو دلقک و نصفی»
ژانویه 31, 2024هیچ پروژه ای را مادامی که قابل دفاع نباشد روی صحنه نمی برم؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان نمایش «دو دلقک و نصفی»
مارس 2, 2024دو دلقک و نصفی آخرین اثر نمایشی جلال تهرانی است؛ نمایشی که در اجرا همچنان مشخصه های کارهای قبلی اش را دارد منتزع از واقعیت است و متکی بر فرم؛ هر چند محتوا نیز در زیر لایه ها مشهود است. رییس در حال کار کردن زیر نور کمرنگ چراغ مطالعه است و مطمئن از نفوذناپذیری افراد به محل کارش ناگهان با ورود زیتوی نابالغ یکی از مدیران ارشد شرکت مواجه می شود. این مواجهه عواقب و بلایایی را به دنبال دارد رییس می پندارد که زیتو میخواهد استخدام شود اما بی خبر است در واقع خودش را به کوچه علی چپ میزند و اظهار ناشناس بودن میکند و متوجه حضور ۱۰ ساله این مرد در کنارش میشود انگار زیتو با اسلحه ای پنهان شده در جیب شلوار به دنبال گرفتن انتقام است و این جریان با شلیک گلوله و زخمی شدن و شاید هم مرگ خودش به پایان میرسد این هفتمین متنی است که تهرانی از آثار خودش اجرا کرده است؛ پیش از این او نه فرتی تی مخزن هی مرد گنده گریه نکن تک سلولی ها به صدای زمین گوش کن و سیندرلا را اجرا کرده بود سیندرلا از متون اولیه اش است. «دو دلقک و نصفی این روزها در تالار ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر با بازی سارا پهلوانی فرشاد قاسمی، مصطفى لعلیان و مریم ملک ساعت ۲۰ به جز شنبه ها اجرا میشود با جلال تهرانی درباره این نمایش به گفت و گو نشسته ایم با این رویکرد انتقادی که بشود بهتر به جهان متن نفوذ کرد.
![](https://tehranschool.ir/wp-content/uploads/2023/11/Two_Clowns_And_A_Half-1393-photo-07-1.jpg)
هر متنی سرآغازی دارد دو دلقک و نصفی از کجا و بر پایه چه تاثیری شکل گرفته است؟
به صراحت بگویم که تحت تاثیر فریدریش دورنمات به خصوص متن گفت و گوی شبانه اوست. این متن با اولین جمله «گفت و گوی شبانه آغاز میشود: چاره ای نیست بیا تو….» مربوط به سال ۷۶ و ۷۷ خودمان است. آن سالها دورنمات میخواندم این متن را به اسم «زیتوی نابالغ همان سالها نوشته ام سال ۸۳ بازنگری اش کرده ام و شده دو دلقک و نصفی متن اولیه به دورنمات وفادارتر بوده است از منظری یک جور ادای دین بوده به این نمایشنامه نویس
چرا نقد تند و صریح به مسایل اجتماعی در اینجا به لفافه میرود و اصطلاحا پیچیده شده است؟
به اینکه می گویم خیلی مطمئن نیستم اما اگر در آثارم نقد اجتماعی پررنگ دیده میشود به این معنی نیست که من یک منتقد اجتماعی هستم من عضو این جامعه هستم بدیهی است که در آثارم جامعه حضور پررنگی داشته باشد. از طرفی وقتی به انسان در هستی فکر میکنی در واقع به انسان در جامعه هم فکر میکنی در این متن هم هیچ چیزی نماد چیزی نیست همه خودشانند و گرفتاریهای خودشان را دارند.
آیا مسایل جهانشمول شما را وامی دارد که از جغرافیا تاریخ و فرهنگ ایرانی دور شوید؟
ممکن است گاهی یا خیلی وقتها از جغرافیای ایرانی دور شوم ولی بعید میدانم بتوانم از فرهنگ ایرانی دور شوم. همه مواد خام من از همین فرهنگ به دست میآید. حالا اگر به پرسش قبلی برگردیم میبینیم که انسان در جامعه انسان در هستی انسان در فرهنگ همه به هم راه دارند به راحتی نمیشود اینها را از هم تفکیک کرد. برای جهانشمول بودن هم کافی است از جهان متن بیرون نزنی مهم نیست جهان متن چه جغرافیا و تاریخی داشته باشد. ممکن است یک خانواده باشد در هر کجای دنیا یا یک کارخانه در هر کجای دنیا.
این وابستگیهای زبانی به مثلها و مثلها و اصطلاحات فارسی به ناچار شما را همچنان یک ایرانی در متن نگه میدارد این حسن کارتان است یا ضعف آن؟
شاید یک ویژگی است؛ از منظری میتواند ضعف هم باشد من اصراری بر اینکه مخاطب با فرهنگ دیگری مواجه شود ندارم ممکن است جغرافیا تغییر کند اما اتفاقا تاکید میکنم بر اینکه ما همین جا هستیم، متن را همین جا نوشته ایم و برای همین جا تولیدش کرده ایم
چرا این آدمها در غایت خودشان دلقک هستند با توجه به اینکه دو نفر شغلهای مهمی دارند و اغلب دلقکها ولگرد و به توده مردم تعلق دارند؟
دلقک در این کار مفهوم ماسک صلبی را دارد که هیچ گاه احساسات و اندیشه های پشتش معلوم و واضح نمی شود. این ماسک خیلی قرص و محکم است و هر چه میگذرد صلب تر میشود آدمها در این اثر هر کدام نقش خود را پذیرفته و ماسک مربوط با آن نقش را نیز ساخته اند و از آن تا لحظه آخر حراست میکنند زیرا امنیت و موفقیت خود را در حفظ این ماسک می بینند. در این میان زیتوی نابالغ قهرمان قصه کسی است که از عهده این کار بر نیامده است.
این نصفی آیا همان زن منشی است که در اینجا مداخله ای انتقادی و دلقک وار به روابط و مسایل دو مرد دیگر دلقک ها دارد؟
نه همان زیتوی نابالغ است که از عهده تولید و حراست از ماسک مناسب شغلش و مناسب جامعه اش بر نیامده است.
هدفتان کمدی است یا تراژدی؟ چون در اجرایی که دیدم یک شب خنده و در شب دیگر اندوه به شکل برجسته ای فضا را پر می کرد؟
بیشتر گروتسک است. گروتسک به مفهوم قرار گرفتن در مرز میان گریه و خنده مرز میان چندش و خنده مرز میان وحشت و خنده اجرای ما هم در این مرز گیر افتاده است گاهی میخنداند گاهی میترساند. گاهی حتی غمگین می کند. این یک تئاتر آماتوری است؛ بنابراین فضای کلی مخاطب هم تاثیر فراوانی بر فضای هر اجرا می گذارد.
آیا زیتوی نابالغ در این بازی قربانی است و سر آخر با شلیک گلوله رییس میمیرد؟
گلوله از سلاحی که زیتو در جیب خودش دارد شلیک میشود دست زیتو مدام درون جیبش است. رییس او را عصبی می کند و تیر از سلاح توی جیبش در می رود. بله او قربانی میشود اما پیش از آن به دو دلقک دیگر حالی می کند که آنها نیز قربانی چنین فضایی هستند.
در این فضای بسته و قفل شده را از نفوذ زیتوی نابالغ در چیست؟
او یک نابغه است. همواره از نبوغش در کارخانه استفاده کرده است و همواره نبوغش در کارخانه ای که دلالی را به تولید میدهد به هرز رفته است. اما اینجا نبوغ او به دردش می خورد.
چگونه میشود که رییس در این ۱۰ سال یکی از مدیران ارشدش را به خاطر نسپرده است؟
رییس او را می شناسد. این در دیالوگهای میان زیتو و منشی و زیتو و رئیس هم به صراحت گفته می شود. اما به صلاح رییس نیست که این را اعتراف کند این از خواص همان ماسک است. در صحنه پایانی زیتو می تواند از رییس اعتراف بگیرد که او را میشناسد یعنی میتواند برای لحظاتی ماسک رئیس را بشکند.
این دور افتادگیها و عدم اطمینانها و عدم روابط دلالتی بر همان انگاره موجود در جهان ابزورد اروپایی ندارد؟
ممکن است نسبتهایی با متون ابزورد وجود داشته باشد یک تفاوت عمده هم وجود دارد در متونی که به عنوان ابزورد معروف شده اند ذهن آدمها علیل و از دست رفته است ناتوانی در ایجاد ارتباطشان هم به همین خاطر است. اما در این متن و سایر متنهای من که به ابزورد شباهتهایی دارد ذهن آدمها فعال است اما به دلیل تجربه قدرت یا هوشمندی بلدند که این فعالیت را پنهان کنند.
بوروکراسی چه نقشی در این دگرگونی احوالات آدم ها دارد؟
بوروکراسی آدمها را فسیل میکند در جامعه امروز ما آدمها حتی در جوانی فسیل میشوند. به همین جامعه کوچک تئاتری اگر نظری کنید فسیلهای جوان و معروف و حتی تحصیلکرده را فراوان میبینید یکی از عوارض فسیل شدن این است که جسمت اینجاست اما ذهنیت عمیقا بر چیز دیگری متمرکز است که هیچ ربطی به اینجا و مسوولیتی که بر عهده گرفته ای ندارد از این منظر از کارمندان و مدیران تئاتر که بگذریم کارگردان و بازیگر جوان فسیل هم کم نداریم حتی نمایشنامه نویس فسیل جوان هم بسیار است.
قدرت، امکان نابودی همه را در خود پنهان دارد چرا رییس بی خبر از این قضیه است؟
این از خواص ماسک است. ماسک وقتی قدرت بگیرد به جای صاحبش فکر هم می کند.
این آدم ها حتی زن منشی و بازیگر بازی ساز همه کلاه بر سر دارند. این جهان کلاه گذارانه است و تحمیل شده بر همه؟
این انتخاب به زیبایی شناسی اجرا مربوط تر است برای فضاسازی است و کمک به انسجام کنش به لحاظ جغرافیا و تاریخ و شکل دادن به یک اجتماع نوعی چرا لباس ها ساده اند به ویژه برای زیتو و رییس که هر دو عالی مقام و باید دارای لباسهای گرانقیمت باشند؟ اینها لباسهای تمرین است که چند قطعه به آن اضافه شده برای آنکه جایگاه و موقعیت آدم ها را معلوم کند.
جنسیت چقدر در این بازی قدرت ماجراجویانه کارساز است و بر روابط این آدمها؟
در این متن آن طور که به نظر میرسد جنسیت هم قربانی موقعیت آدمها شده است. حتی به نظر می رسد که رئیس هم از این نظر شرایط معقول و متعارفی ندارد که اگر غیر از این بود این وقت سال و این موقع شب هنوز در محل کارش نبود.
وقتی صحنه مختصر و موجز میشود کار کارگردان سخت تر میشود چه جایگزینی برای جبران آن داشته ای؟
مهم ترین جایگزین بازیگر است بازیگر کماکان مهمترین جایگزین برای همه اجزای دیگر یک تئاتر است.
موسیقی ات چرا در فاصله هایی تکرار شونده است و چرا حضورش در بطن اثر پررنگ نیست؟
تکرار از مهمترین تکنیکها برای ایجاد فضای عمیق تر است. انتظار میرود با محدود شدن گستره موسیقی، عمق آن بیشتر شود. در تئاتری که من به رسمیت میشناسم؛ موسیقی کلام و حرکت مهم تر از موسیقی نابی است که ساخته یا انتخاب می شود.
در سیندرلا موفق میشوی گلاب آدینه و بهنوش طباطبایی را دعوت به کار کنی آیا کار کردن با شاگردان تازه کار مکتب تهران برای نام یک کارگردان تهدید کننده نیست؟
از این جور تهدیدها هراسی ندارم خصوصا که یکی از علایق من در تئاتر ماجراجویی است. ضمن اینکه بعید میدانم این انتخاب تهدیدی به حساب بیاید کافی است که هر پروژه ای به تناسب مهارتها و توانایی های همه اعضایش مدیریت شود. این دوستان تازه کارند اما پر از انرژی هوش و استعدادند. من سالها قبل نه فرتی تی، مخزن تک سلولی ها و هی مرد گنده را با جوان تر از اینها کار کرده ام از طرفی قبل از سیندرلا هم با بازیگر حرفه ای کار کرده ام. بعدا هم محدودیتی از این نظر نخواهم داشت.
چگونه ۱۰ روز تمرین را برای این کار سنگین مناسب دیده ای که کار را به صحنه بیاوری قبلا شما ماه ها تمرین را هم کم می دانستید؟
می شود، روزها ماه ها و سالها یک پروژه را پیش برد. آنچه مهم است اتخاذ استراتژی مناسب برای هر پروژه است که به تناسب موقعیت یعنی زمان مکان حال و هوا و بردارهای انسانی صورت میپذیرد من محافظه کارتر از آنم که به سادگی شکست بخورم پیش از شروع هر پروژه ای جوانب کار را برای موفقیت صددرصدی بررسی میکنم تا مطمئن نشوم شروع نمیکنم اما همیشه امکان شکست هم وجود دارد شکست بخشی از این حرفه است. تجربه یعنی همین ما اینجا با آدمیزاد سروکار داریم و همین یعنی که امکان شکست و موفقیت یکسان است. به هر حال خوشبختانه این شبها اجراهای خوب و دلنشینی داریم
مخاطب چگونه باید با این شیوه مقطع خوانی بازیگران کنار بیاید؟
قرار بر مقطع خوانی نیست گاهی این طوری میشود. بخشی از تئاتر هم یعنی گذاشتن قراردادهای تازه با مخاطب قرار نیست که مخاطب همواره با کلیشه های ذهنی خودش اغنا شود.
این شیوه و روال بازی مناسب برای تمامی متن هایتان هست زیرا از هی مرد گنده گریه نکن تا امروز مدام در اجرای تمام متون به کار گرفته شده است؟
این تجربه ای است که هنوز به کمالش نزدیک نشده است. اگر مطمئن شوم که هرگز به نتیجه نخواهد رسید، رهایش می کنم. خلاصه که آدمیزاد به امید زنده است.
مكتب تهران نمود عینی اش چقدر در دو دلقک و نصفی حضور دارد؟
این ماجرا کاملا نسبی است. همه این بچه ها بزرگ شده مکتب تهران نیستند هر کدام پیش از ورود به مکتب تهران کم و بیش تحصیلات و تجربیاتی در تئاتر داشته اند. شاید این جدی ترین تجربه حرفه ایشان باشد که گویا این طور است. این پروژه برای حدود ۱۵ نفر از هنرجویان مکتب تهران که بر صحنه یا پشت صحنه حضور دارند، یک دوره فشرده کمابیش دوماهه محسوب میشود که امیدوارم برایشان مفید باشد یک جور تشویق است برای آنها که شایسته تر بوده اند و انگیزه قوی تری داشته اند.
بسترهای کشف و رشد و پرورش استعدادهای درخشان هنری چقدر در ایران ما مهیاست؟
کمابیش همه دانشگاهها و موسسات دولتی و خصوصی حداکثر میتوانند محیط امنی را برای بچه ها فراهم کنند محیطی که تئاتر در آن زندگی کند و آنها با تئاتر زندگی کنند. باقی اش با خود بچه هاست با آنهاست که چگونه خود را پیدا کنند، چگونه خود را حفظ کنند چگونه خود را تقویت کنند و چگونه رویاهای خود را محقق کنند. در این دنیا که من می شناسم، چیزی به دست نمی آوری تا چیز مهم تری از دست ندهی.
به فصل شکار بادبادکها فکر میکنم به مکبث ۲۰۰۱ فکر میکنم و به یکی دو کار دیگر تا کدام به نتیجه برسد.
رضا آشفته؛ روزنامه شرق
۲۰ دی ۱۳۹۳