گپ و گفتی مکتوب با جلال تهرانی درباره ی اجرای دو دلقک و نصفی»
مارس 3, 2024در نگاه تئاتر آماتور متن ماهیتی مستقل از اجرا دارد؛ گفتگو با جلال تهرانی کارگردان «لاموزیکا سوم»
مارس 3, 2024شما مخزن را تقریباً ده سال پیش نوشتید و مدتی بعد از آن نیز به اجرایش در آوردید، اما به نظر می رسد که این نمایش انگار به فضایی که امروز در آن به سر می بریم، شبیه تر است تا آن زمان این سهمیه بندی بنزین میل مضاعف به مهاجرت و….. انگار این روزها بیشتر دغدغه است تا مثلاً ده سال پیش یعنی فضایی که در اجرای اول این نمایش برای ما حکم ناکجا آبادی انتزاعی را داشت، حالا انگار واقعی تر و عینی تر است. نیت تان از این سوال این نیست که ادامه اجراهای این نمایش متوقف شود؟
طبیعتا به هیچ وجه.فکر نمیکنم که شرایط امروز با شرایط ده سال پیش تفاوت چشمگیری کرده باشد. منظورم تفاوت به اندازه ای است که مناسبت هایش با تئاتر مخزن به هم ریخته یا عوض شده باشد. به هر حال مخزن متنی است که تخیل شده است و من مسائل دور و برم را صراحتاً ملاک نوشتن با اجرا قرار نمی دهم. اگر یادتان باشد زمانی که طالبان در افغانستان در حال جنگ با آمریکا بودند، نمایش نامه هایی حول این موضوع نوشته و اجرا شد. بعضی هایش بد هم نبود. در مورد عراق هم این اتفاق افتاد و همین الان هم مسائل کشورهایی مثل مصر و…. توجه بعضی را جلب کرده من در هیچ یک از این دوره ها و متناسب با وقایع، متنی ننوشته ام و اجرا نکرده ام. محیط خودش روی ما تأثیر می گذارد و به شکل و نا خود آگاه کار خود را با آثازمان می کند. اما علاقه ام در کار استفاده آگاهانه از عناصر زمانه نیست. شاید به همین خاطر است که مخزن با وجودی که بیش از نوشته شده است شما بیشتری دارد، شاید اگر پنجاه سال بعد یا قبل هم روی صحنه باشد. مخاطبی همین فکر را بکند. طبیعی است که وقتی یک نوشته را پایبند زمانه خاص نمی کنی میتواند این امکان را پیدا کند که در زمان های مختلف جوابهای مختلف به مخاطب بدهد. این ویژگی تقریباً در تمام متن های شما دیده می شود، اما اینکه بعد از هفت سال دوری از صحنه دوباره تصمیم میگیرید تا این نمایش را روی صحنه ببرید، شاید دلیل دیگری برای سوال اول باشد. اگر نه آن وقت این سوال مطرح می شود که اصلا چرا «مخزن» به خصوص اینکه شما در این سالها متن های دیگری هم نوشته اید که خب هیچ کدام شان اجرا نشده اند.
دوباره اجرا کردن مخزن دلایل متنوعی داشته است. یکی از دلایلش این بود که آن زمان به علت تداخلش با اجرای نفرتی تی نتوانستیم این پروژه را تمام کنیم. بعد از همی مرد گنده» هم میخواستیم این تئاتر را دوباره اجرا کنیم که آن هم نشد همیشه دلم می خواسته این پروسه را کامل کنیم دلیل دیگر هم این است که به هر حال این متن امکان اجرا پیدا کرد.
![](https://tehranschool.ir/wp-content/uploads/2023/11/The_Tank-1390-Photo-17-JPG-1-1200x851.jpg)
یعنی متن های دیگر به خاطر ممیزی و… نمی توانستند این امکان را داشته باشند.
شاید. مثلاً اگر می خواستیم «هی مرد گنده » را اجرا کنیم شاید این امکان وجود نداشت. البته بازیگران این نمایش هم در اجرای دوباره آن نقش مهمی داشتند.
ببینید وقتی اجرای جدید مخزن را با نمایش نامه اش مقایسه می کنیم تغییرات بسیار جزیی است، آنقدر که می توان نادیده شان گرفت اما از آن طرف تفاوت در جاهای دیگری رخ میدهد مانند فضا سازی که در صحنه اتفاق می افتد و بر خلاف اجرای اول از یک فضای تا حدودی رئالیستی تر به مکانی غیر رئالیستی بدل شده است.
طراحی اولین اجرای محزن هم با آنچه ما به عنوان طراحی رئالیسم در تئاتر می شناسیم، مناسبتی نداشت. تفاوت های این دو اجرا هم با تصمیم قبلی به وجود نیامده، یعنی با نیت ایجاد تغییر در مخزن قبلی، تمرین دوباره اش را شروع نکردم و همه چیز در طول تمرین شکل گرفته است. پرسشهای تازه از متن به وجود آمده. بدیهی است که پرسش تازه ساختار تازه را پدید می آورد.
یکی دیگر از این تفاوت ها در اجرای جدید این است که آدم احساس می کند که گاهی نمایش به نفع موسیقی کنار میکند. حالا نمی خواهم از این تعبیر استفاده کنم که این مساله نوعی ادای دین به موسیقی علیرضا مشایخی است. اما انگار صحنه هایی شکل میگیرد که ما را به شنیدن و دقت در موسیقی را می دارد.
بله
یعنی آگاهانه صورت گرفته است؟
اگر این ویژگی باعث شده باشد که اجرا نقص پیدا کنند که ایده غلط بوده است. یکی از پرسشهای این پروژه این بود که آیا میتوانیم به احترام علیرضا مشایخی قطعات موسیقی ایشان را به شکل کامل پخش کنیم؟ حتا نمی خواستم همراه موسیقی دیالوگ گفته شود. اگر به پاسخ نمی رسیدیم پرسش را عوض می کردیم. رسیدن به ترکیب فعلی بیش از دو ماه وقت برده است. ضمن اینکه می خواستم به کمک این موسیقی اجرا کمی تلطیف شود. به هر حال مخزن اجرای سنگینی دارد و ممکن است گاهی مخاطب را اذیت کنند.
ایده پله ها هم در همین راستا بود؟ به هر حال بیشترین زمانی که حواس مخاطب به موسیقی معطوف می شود، همین زمان است.
مجموعه سوالهایی که شماها» می پرسید در عین اینکه صریح و درست است، اما نمی توان پاسخ صریح و درست و کاملی که به اندازه پرسش از وضوح و تمایز برخوردار باشد، به آنها داد. یعنی آنقدر که سوال صریح است. پاسخ نمی تواند. صریح باشد. یک اجرا یک مجموعه به هم تنیده است. تئاتر نظام نظام هاست. موسیقی دکور نور حرکت روایت و مجموعه ای از عناصر به هم پیچیده اند. به همین خاطره وقتی می پرسید چهارپایه ها چه کار کردی دارند، نمی توانم یک کار کرد برای آن توضیح دهم یک تئاتر در کل یک کنش است و اینها هم بخشی از کنش مخزن هستند. اما می شود به روند شکل گیری اجزا کمی نزدیک شد. برای مثال قرار شد خانومی که وارد صحنه می شود، پایش به زمین نرسد. راه های دیگری هم وجود داشت از جمله اینکه فضایی در ارتفاع ایجاد شود برای راه رفتن اما کم کم لازم شد که خانومی بتواند به همه جای صحنه سرک بکشد. بنابر این چهار پایه ها توی صحنه راه افتادند و خانومی روی چهار پایه ها راه می رود. آیا این همه ی نقش چهارپایه ها در این کنش است؟ البته که نه
نمی خواهم چندان وارد بحث زبان شناسی این متن با جهان بینی نمایش نامه های دیگر شما وارد شویم اما خب خواه ناخواه شما به عنوان یکی از نمایندگان ابزورد نویسی ایرانی» شناخته می شوید. خودتان چقدر این مسأله را قبول دارید؟
خودم این طور فکر نمی کنم شاید دلیلی که باعث میشود شما اینطور فکر کنید. کوتاه بودن دیالوگ هاست. کوتاه بودن دیالوگ هم الزاماً ویژگی ابزورد نیست و اغلب متن های من هم دیالوگهای کوتاه ندارد. همین مخزن هم متولوگ های طولانی دارد. گاهی پارودی نویسی میکنم پارودی اغلب، جمله ها را کوتاه می کنند و مدام خودش را نقض می کند. نقیضه پردازی هم مناسباتی با ابزورد دارد. در مخزن روایت ها مدام یکدیگر را نفی می کنند. حتا در پایان که مطمئن می شویم که روایت اصلی را شنیده ایم تلفنی زنگ میزند که پدر را و ما را به احتمال وجود روایت دیگری مشکوک و چه بسا مطمئن می کند.
البته در این میان اتفاق دیگری هم رخ میدهد و اینکه مخاطب احساس می کند که کنش اصلی نمایش پیش از آغاز آن شکل گرفته است.
شاید. اما اتفاقاً کنش در زمان حال است. یعنی از زمانی شروع می شود که پسرها منتظرند پدرشان بیاید و اصل کنش پنهان کاری اینها در زمان حال است. منتها چون اتفاقات تکان دهنده که کشته شدن آدم هاست قبل و بعد از کنش شکل گرفته شاید عادت های روایی باعث میشود گمان کنید؛ که اصل کنش در گذشته یا آینده اتفاق می افتد. در حالی که کنش مخزن این نیست که کسی کشته شده است. بین این سه نفر شکل می گیرد و همه اش در زمان حال است.
جنس بازی ها هم به این ابهامات دامن می زند. این تعمد به عدم واکنش ها چقدر این مسأله در این ابهام مؤثر است؟
بازیگران این اجراء حساب شده روی صحنه حرکت می کنند. آنها بلدند روی صحنه حرکت اضافه بنا بی دلیل نکنند. وقتی یکی از آنها سرش را روی صحنه می خاراند، یا واقعاً سر بازیگر خاریده است. یا لازم شده که سر نقش را بخاراند. بازیگری که به چنین قرارداد ساده ای تن می دهد. طبعا حرکت هایش روی صحنه محدود می شود.
خب اگر از اجرای این نمایش بگذریم، شما هفت سال از صحنه دور ماندید، آن هم درست در شرایطی که به هر حال آن زمان نمایشهای شما موفق بود و به نظر می رسید که همچنان حرفهای بسیاری برای گفتن داشته باشید، اما این وقفه سوالات بسیاری را ایجاد کرد. در این مدت گاهی با طراحی صحنه حضور داشتید. چیزی که به نظر نمی رسد دغدغه اصلی شما در شاتر باشد. چرا؟
نمی دانم. هفت سال کار اجرایی نکردن و در این مدت کارهای دیگری کردن مهم ترین نتیجه ای هفت سال زندگی کردن است. اما اینکه به لحاظ تئاتری چه نتیجه ای داشته است. نمی دانم. اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم، اینکه گذر این سال ها بر کارنامه ی تئاتری ام چه تاثیری گذاشته است، اهمیتی ندارد. به نظرم سوالی که شما می کنید با حسن نیت است، ولی فکر می کنم خیلی مهم نیست. البته این وقفه تنها در اجرا افتاده